ما در اسلام فارغ التحصیل نداریم.[1]
بسمالله الرحمن الرحيم. والصلاه و السلام على خير خلقه و أشرف بريته مولانا أبي القاسم محمد و على أهل بيته الطاهرين المعصومين سيما بقيه الله في الأرضين. أعوذبالله من الشيطان الرجيم «يا أيها الذين آمنوا إصبروا و صابروا و رابطوا و اتّقوا الله لعلّكم تفلحون»[2]
انتخاب راه أحسن
بر مبنای جهانبینی توحیدی اسلام و آنچه که انبیای خدا و فلاسفه الهی بیان کردهاند، غایت و نهايت زندگي لقاء الله است. قرآن کریم میفرماید: «و أنّ الی ربّک المنتهی»[3] منتها و پایان زندگی، خود خدا است. عاقل آن کسی است که راه بهتر و نزدیکتر را انتخاب میکند، انسان در مسائل مادی نباید آرمانگرا باشد. در مسائل مادی قناعت لازم است و انسان باید همیشه به طبقات پایینتر از خود فکر کند تا بتواند در زندگی مادی راحت باشد. چون اگر انسان همیشه در زندگی مادی بخواهد بالاتر نگاه کند، هیچ گاه سیر نمیشود. هر چه قدر هم بالا برود، باز میخواهد بالاتر برود و حرصش بیشتر میشود. «يشيب ابن آدم و يشّب فيه خصلتان»[4]. انسان، پیر که میشود دو خصلت در او زنده میشود؛ یکی حرص و دیگری طول الأمل یا آرزوهای طولانی.
در مسائل مادی همیشه پایین را نگاه کنید ولی در مسائل معنوی همیشه اوج بگیرید و بالاترین نقطه را ببینید. اگر انسان مراحل بالا را ببیند، شاید یک مراحلی را طی بکند. اگر پله صدم را در نظر بگیرد، شاید پنجاه پله را بالا برود ولی اگر از اول دو تا پله را در نظر بگیرد، ممکن است این دو تا را هم نتواند بالا برود. بنابراین میبینید که قرآن در مسائل معنوی، تربیتهای اخلاقی و معنوی خیلی آرمانگراست تا برسیم به فرشتگان و عالم غيب ولی در مسائل مادی اینطور نیست. آنهایی که به مقامات بالا رسیدهاند، کسانی بودهاند که همیشه آن نقطهی اوج را نگاه کردهاند.
شما میبینید که حضرت زینبسلام الله علیها، از دوران طفوليت که در دامان پدرش بوده و امیرالمؤمنين علیعلیه السلام اعداد را به ایشان یاد میدادند و حضرت میفرمودند یک، میگفت یک، بعد حضرت فرمودند دو، میگفت یک، و هر چه حضرت میفرمودند دو، زینبسلام الله علیها میگفت «یک»؛ این یعنی همان أحد واحد، یعنی همان یک را میخواهم و بقیه را نمیخواهم. این از خصوصیاتی است که دربارهی حضرت زينبسلام الله علیها گفتهاند. دربارهی بلال حبشی هم گفتهاند که هر چه زیر شکنجهها به او میگفتند که دست از خدای محمد صلیالله علیه و آله و سلم بردار، باز هم میگفت: «احد، احد». بنابراین ما باید همیشه در نقطه اوج پرواز کنیم.
حالا با این مقدمه و با آن حرف اول که عرض کردم و آخرین نقطه، لقاء خداست، چه کارهایی بکنیم برای اینکه زودتر به نقطهی اوج برسیم. قرآن میفرماید: «و من أحسن ممّن دعا إلى الله و عمل صالحا و قال إنّني من المسلمين»[5] و آیه دیگر که همهی شما میدانید «فبشّر عباد الذين يستمعون القول فيتّبعون أحسنه».[6] قرآن همیشه ما را دعوت به احسن میکند. حتی دعوت به حسن نمیکند، یعنی ما سه راه در زندگی بیشتر نداریم. یک راه بد، یک راه خوب و یک راه بهتر. قرآن همیشه بحث خیر میکند و بحث أحسن. اگر ما را به آخرت دعوت میکند میفرماید: «و الاخره خیر و أبقی»[7] این آیه و آن آیه که «فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه» احسن را بحث میکند. اگر کسی حسن را انتخاب کند از قافله عقب میماند. این دنیا دار مسابقه است. شما اگر أحسن را انتخاب نکنید، از قافله عقب میافتید، چه در جهات مادی و چه در جهات معنوی. احسن را باید انتخاب بکنیم. آیهی دیگر «و من احسن قولاً ممن دعا إلى الله»؛ حالا اگر از نظر گفتار بخواهیم یک مبنایی را برای خود انتخاب کنیم، بهترین گفتار این است که «دعا الى الله». انسان باید ایدهاش این باشد که علاوه بر اینکه خودش به سوی خدا میرود، دیگران را به سوی خدا دعوت بکند و خودش هم عمل صالح انجام بدهد. «و من احسن قولاً ممن دعا إلى الله و عمل صالحا و قال إنني من المسلمين» و مسلمان باشد و در برابر ارادهی خدای متعال تسليم باشد.
آیهی دیگری هم هست که می فرماید: «فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقّهوا في الدين و لينذروا قومهم إذا رجعوا إليهم لعلهم يحذرون»[8]. قرآن به صورت خطاب و عتاب میفرماید که چرا یک عدهای از مردم از هر فرقهای و هر طایفهای نمیآیند که در دین تفقه كنند و به قوم خودشان برگردند و مردم را بیدار کنند؟ این آیهی کریمه، دلیل بر وجوب کفایی تفقه در دین است. امام خمینیرحمت الله علیه میفرمودند، کسانی که قسمتی از عمر خود را در تفقه گذراندند، دیگر نمیشود گفت برایشان واجب کفایی است و بلکه برایشان واجب عینی است. زمان آیتالله بروجردی شاید سالهای ۳۵ تا ۴۰، من در قم به درس امام میرفتم. امام فرمودند شنیدهام بعضی از طلاب دارند از قم میروند. یا میروند دنبال کار، یا میروند نمیدانم دنبال چه؟ فرمودند من به عنوان معلم شما و استاد شما میگویم حرام است کسانی که دورهای از عمر خود را به تحصیل علوم دینی گذراندهاند و به یک مقاماتی رسیدهاند، تحصیل را رها کنند و بروند دنبال زندگی و دیگر بر آنها واجب عینی است که بمانند و ادامه بدهند. من میبینم زمانی را که ما نیاز به علمای بزرگی داریم که اینها باید مبلّغین دین اسلام باشند و مسائل اسلامی را بگویند و پاسخگوی سؤالات مردم باشند و نیازهای مردم را برطرف کنند. حالا امام چگونه میدیدند، نمیدانم.
برادران! شما یک دورهای از عمر را گذراندید. اگر میخواهید به آن مقصود نهایی برسید و زودتر برسید و آن مقصود را همیشه در نظر داشته باشید، باید این تفقه در دین، عمل صالح، دعوت الی الله را در هر جا که هستید، فراموش نکنید. بنده نمیگویم که همه شما مبلّغ حرفه ای باشید. یعنی مثل ما منبری بشوید. مقصود ما از اول هم این نبود، ولی من میگویم شما در هر کرسی که نشستید باید فراموش نکنید که شاگردان امام جعفر صادقعلیه السلام هستيد. اگر استادی آمده، اگر کلاسی بوده، اگر امکانات دیگری بوده، اگر شهریهای بوده، اگر خوابگاهی بوده، هیچ انگیزهای به جز تفقه در دین و دعوت الی الله نبوده. فقط آمدیم و گفتیم ما شاگرد امام صادقعلیه السلام هستیم. سالها از این مکتب و از این سفره استفاده کردیم تا خدمت کوچکی کرده باشیم. این نکته را فراموش نکنید که تعلیم و تربیت آن منزلگاهی است که شما باید همیشه همراهش باشید. در هر جایی که هستید، باید با عمل و قولتان یکی از مبلّغان اسلام و مکتب جعفری و تشیع و معنویت و رسالت باشید. کتاب و مطالعه را فراموش نکنید. ارتباطتان را با مركز تحصیلیتان قطع نکنيد.
چهار اصل برای فلاح و رستگاری انسان
«يا أيها الذين آمنوا اصبروا وصابروا و رابطوا و اتّقوا الله لعلّكم تفلحون»[9]
خداوند در این آیه چهار اصل را برای فلاح و رستگاری ذکر میکند. اول صبر؛ اگر کسی صابر نباشد، منحرف میشود. اميرالمؤمنين علیعلیه السلام میفرمایند: «دار بالبلاء محفوفه و بالغدر معروفه لاتدوم أحوالها…»[10] یک زندگی است که بلا در آن فراوان است، امتحانات و ابتلا در آن زیاد است. البته این در و دیوار به کسی مکر نمیکنند. این انسانها هستند که غدر دارند و گرنه دنیا به معنای در و دیوار که غدری ندارد. «لاتدوم أحوالها»؛ یک روزی وضع آدم بهتر است، یک روز بدتر است، یک روز پُست به آدم میدهند، یک روز آدم را بر میدارند و میگویند باید شما بروید. در دنیا از این حرفها فراوان است ولی مهم این است که صابر و ثابت قدم باشید، یعنی با هم صبر کنید و یکدیگر را به صبر دعوت کنید.
این امکان ندارد که شما «صابروا» باشید و با هم ارتباط نداشته باشید. شما اگر ارتباط نداشته باشید «صابروا» تحقق پیدا نمیکند. این است که بلافاصله میگوید «و رابطوا»؛ و رابطه با هم داشته باشید. در احادیث تفسیری در ذیل این آیه شریفه آمده است: «رابطوا مع الأئمه» با پیشوایانتان رابطه داشته باشید و رابطه برقرار کنید. کسانی که مرز را حفظ میکنند، مرابطین و بالاترین مجاهدین هستند ولی این مرابطه انحصار ویژهای ندارد. شما در وزارتخانه هم که کار میکنید باید مرزدار باشید. شما هم باید مرزها را حفظ بکنید و با امامانتان یا امامتان ارتباط داشته باشيد.
بگویید آقا اینجا احساس خطر میکنم. ما که در این سنگر هستیم. باید به سلاحی مجهز بشویم که بتوانیم از این سنگر محافظت و پاسداری بکنیم. آخرش هم «و اتقوا الله» است. آن وقت اصل چهارم تقواست، «لعلكم تفلحون» امید است که ان شاء الله اهل فلاح و رستگاري باشيد. برادران عزیز! پس صبر لازم است، مصابره لازم است، مرابطه لازم است، تقوا هم لازم است.
پای عهدی که بستیم، بایستیم
آنچه که من عرض میکنم، به عنوان اتمام حجت یک پدری است با فرزندان روحانیاش که شما فرزندان عزیز ما هستید و این مرکزی که الآن میبینید [سالن تربیت بدنی] سالها مركز درس اخلاق ما بوده، حالا شده مرکز ورزش و … فرق نمیکند. اینجا فضا، فضای روحانی است. مسلماً آجرها و در و دیوار، شهادت میدهند که ما با هم عهد و پیمان داشتیم. «هل أنتم على العهد الذي فارقتنا عليه» آیا به آن عهدی که اینجا بستيد، مانديد؟ قبل از اینکه برایتان قبر بگذارند و بگویند «يا عبدالله هل أنت على العهد الذي فارقتنا عليه» آیا عهدی که با ما داشتی، روی همان عهد باقی ماندهای؟ حالا كلاه خودمان را قاضی بکنیم «هل نحن على ماعاهدنا عليه» آیا بر آن چیزی که با ما معاهده کردیم، هستیم یا نیستیم؟ مسئله این است که هدف نهایی را فراموش نکنیم و خلاصه عمل زدگی، زندگی زدگی، سیاست زدگی، پول زدگی، دنیا زدگی، زن و بچه زدگی و اینها ما را از آنچه داشتیم جدا نکند.
معنای تفقه در سورهی مبارکه توبه
در این آیهی «نفر» خدا یک جملهای دارد که «فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا في الدين»[11] اينجا كلمه فرقه اول آمده یعنی از هر گروهی طایفهای بیایند در دين تففه کنند. این کلمه طایفه چرا اینجا انتخاب شده؟ چرا نمیفرماید جماعه من الناس. چون در عربی لغت برای جماعت زیاد داریم ولی اینجا میفرماید «فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه». طائفه در لغت عرب به جمعیتی میگویند که در حال سیر و حرکتاند. جمعيت ثابت را عرب طايفه نمیگوید، لذا عشایری که همیشه میگردند، طایفه نامیده میشود. تابستان یکجا هست، زمستان يكجا هست و لذا خدا میفرماید ما یک طایفه میخواهیم تا در دین تفقه کنند.
من از این، دوتا نکته میفهمم. یک نکته این است که کسانی که در دین تفقه میکنند، همیشه باید با مراکز دینی و علمی ارتباط داشته باشند. بروند و برگردند، نه اینکه رفتی و آمدی و درس خواندی، دیگر تمام شد. ما فارغ التحصیل نداریم. مگر کسی از تحصيل فارغ میشود؟ علم در حال تغییر و تحول است. مگر میشود آدم چیزی که سی سال قبل خوانده به همان بسنده بکند؟ بنابراین انسان باید همیشه در حال تماس با مراکز علمی و استادان و کتابها و نظريات جديد باشد، نه اینکه بگوییم ما درس خواندیم و دکتر شدیم و فرانسه رفتیم و آلمان رفتیم و تهران و … دیگر خیلی ملا شدیم، نه! خیلی به خودتان باد نكنيد. ملایی، نسبی است. شما نباید این مرکز را فراموش کنید. استادانتان و دوستانتان همه بیایید و تبادل معلومات کنید. ممکن است شما چیزهایی بدانید که ما ندانیم و ما چیزهایی را بدانیم و شما ندانید. نکته دوم طایفه این است که انسان باید مانند طبيب، دواها و مرهمها را به دستش بگیرد و این طرف و آن طرف ببرد و هر بیماری را که پیدا کرد، معالجهاش بکند. اميرالمؤمنين علی علیه السلام میفرماید اصلاً طبيب باید به سوی بیمارها حرکت بکند. شما حتماً نباید منتظر باشید که مردم بیایند دنبال شما بلکه شما دنبال مردم بروید. شما باید به شهر خود بروید. فراموش نکنید که شما فرزند آن شهر هستید. شهر خودتان را فراموش نکنید. همشهریهای شما به شما حق دارند. شما باید بروید سری هم به آنها بزنید، یک کاری هم برای آنها بکنید «و لينذروا قومهم اذا رجعوا إليهم».
ما دانشگاه را برای اهداف عالی تأسیس نمودیم.
برادرها! ما از اول هم که این دانشگاه را تأسیس کردیم، برای یک هدفهای بسیار عالی بود و کمی به آن هدفها رسیدیم و تا کاملاً برسیم، خیلی راه است. همیشه هم من میگفتم، هدفهایی که ما داریم باید به وسيله شماها پیاده شود. شما بیایید این دانشگاه را خودتان اداره کنید. الآن یک عدهای آمدهاند. هرکس که بهتر میتواند با اهداف ما کار کند، بیاید. ما دست از هدفهایمان بر نمیداریم. کیفیت رسیدن به هدف را تغییر بدهید. این مهم نیست. اصول را حفظ بکنید، روبنا را تغییر بدهید. هدف تغییر نمیکند. شما بیاید کمک بکنید. شما باید این دانشگاه را حفظ بکنید، آنهایی که به این هدفها اعتقاد ندارند و آنهایی که فقه را مسخره میکنند و آنهایی که عربی را مسخره میکنند، اینها نباید بیایند در این دانشگاه و استاد شوند. شماها که اعتقاد دارید بیایید کمک بکنید. البته باید یک مقداری قناعت هم داشته باشید. ممکن است شما جاهای دیگر خیلی پول فراوان هم بگیرید البته بدانید که یک روزی هم میرسد که پول دیگر به درد نمیخورد. «یوم لاينفع مال و لابنون الا من أتى الله بقلب سليم»[12] باید همه اندیشه بکنیم؛ چه با خوشیهای فراوان و چه بی خوشیهای فراوان، آنچه باقی میماند قلب سلیم است و ان شاء الله امیدوارم که همه ما با قلب سليم خداوند را ملاقات بکنیم و راهی را که انتخاب کردهایم ادامه بدهیم و ان شاء الله خدا را ملاقات کنیم تا آن طوری که فرمود: «وجوه يومئذ ناضره إلى ربها ناظر»[13] به خدا نگاه کنیم و خوشحال باشيم.
و فرمود «فمن كان يرجوا لقاء ربه»؛ به مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی گفتند که چه کار کنیم برای لقاء خدا؟ ایشان فرمودند که خود خداوند گفته که «فمن كان يرجوا لقاء ربّه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعباده ربّه أحدا»[14] دو کار؛ یکی عمل صالح و دیگری اخلاص. خداوند به همهی شما توفیق بدهد و امروز روز مبارکی است برای ما و همه، روز مرابطهی شماهاست. این مرابطه را قطع نکنید و ادامه بدهید و این مرابطه هم برای دنیای شما خوب است و هم برای آخرت شما.
خدایا به آبروی اوليائت تو را قسم میدهیم در این موقع نماز و در این موقع اذان، همهی این فرزندان ما را و این برادران عزیز ما را به آن راهی که خودت میپسندی ثابت قدم بدار. خدایا همهی ما را در مسیری قرار بده که مورد رضایت حضرت ولی عصرسلاماللهعلیه باشد. خدایا خدمتگزاران و مجاهدین در راه خود را مؤيّد و منصور بدار و کسانی که به اسلام و انقلاب و این کشور خدمت میکنند، تأیید بفرما. خدایا مقام معظم رهبری، سایهشان مستدام بدار و به ما هم توفیق ادامهی راه شهدا و اولیاء خودت را عنایت بفرما.
و صلّى الله على سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين.
[1] مجله پیام صادق، شمارههای 19-18، مرداد – آبان 1377، صص 9-7
[2] سوره مبارکه آل عمران، آیه 200
[3] سوره مبارکه نجم، آیه 42
[4] الوافي، جلد5، صفحه890
[5] سوره مبارکه فصلت، آیه 23
[6] سوره مبارکه زمر، آیه 18-17
[7] سوره مبارکه اعلی، آیه 17
[8] سوره مبارکه توبه، آیه 123
[9] سوره مبارکه آل عمران، آیه 200
[10] نهج البلاغه، خطبه 226
[11] سوره مبارکه توبه، آیه 122
[12] سوره مبارکه شعرا، آیه 89-88
[13] سوره مبارکه قیامت، آیه 23-22
[14] سوره مبارکه کهف، آیه 110
